فرار از زنانگی مسأله دیگری است که دکتر یزدانی به آن اشاره میکند و
میگوید: «همیشه خشونت علیه زنان وجود داشته و نمود خشونت مردانه به شکل
پرخاشگری مستقیم بروز میکند اما خشونت زنانه خشونت رابطه است. مثلاً زنان
با غیبت کردن و به هم زدن رابطه دیگران، خشمشان را نشان میدهند اما امروز
با تغییر الگوهای جامعه شاهد تغییر در نقش زنانه هستیم در واقع الگوهای
سنتی زنانه جای خود را به الگوهای متفاوت میدهد، زنها نقشهای مردانه را
بر عهده میگیرند و حتی گاهی اوقات این نقشها به خاطر نقش زنانه تقویت
میشود که البته جامعه هم این نقشها را تحسین میکند به عنوان مثال از این
منظر زن نمونه زنی است که کار مردانه انجام میدهد حال آنکه این رفتارها
در روان زن تأثیر میگذارد چنانچه نوع پرخاشگری زنان شکل مردانه و حالت
مستقیم به خود میگیرد.
پ.ن: لینک مطلب
شواهد نشان میدهد، خشونت خانوادگی علیه مردان روند روبه رشدی در جامعه
دارد؛ هرچند این قشر عمدتاً به خاطر برخی مشکلات خانوادگی و اجتماعی و ترس
از قضاوت اطرافیان و به مضحکه گرفته شدن، از مطرح کردن شکایت خود در محاکم
قضایی خودداری میکنند.
به گزارش ایران هر از گاهی صدایشان میآید، فرقی نمیکند سرظهر باشد،
عصرباشد یا آخرشب. اول ازلیچارهای زن شروع میشود و چند دقیقه بعد صدای مرد
در میآید که انگار حال و حوصلهای برای بحث و جدل ندارد. کم کم، بگو
مگوها مثل شعله آتش کم جانی آرام آرام گر میگیرد و ولوم صدای طرفین بالا و
بالاتر میرود: «تو اون شب چرا جلوی مادرت با من بد حرف زدی؟چرا جواب
مادرت رو ندادی که مدام داشت بهم تیکه مینداخت!آخه از دستت چیکار کنم؟به کی
پناه ببرم و... . .»مرد هم که میخواهد کم نیاورد صدایش را روی سرش
میاندازد: «خوب کاری میکنم؛ با آدمی مثل تو باید همین کاررو کرد تا
توباشی که پاتو از گلیمت درازتر نکنی».
آخرش هم زد و خورد و صدای گریه و زاری زن و حرف از طلاق و بیرون زدن مرد
از خانه با صدای محکم بسته شدن در خانه و... دیوارهای خانههای نوساز هم
آنقدر نازک شدهاند که چه بخواهی، چه نخواهی، صدای جیک توجیک همسایه بغلی
را میشنوی! چه برسد که دعوا باشد، دست خودمان که نیست صدایشان میآید.
دعوای زن و شوهری که عجیب نیست به قول قدیمیها نمک زندگی است ولی گاهی
این نمک از حدش میگذرد و خیلی شور میشود. دکترها هم هرروز میگویند که
مصرف نمک زیاد بیماری با خود میآورد حالا چه فرقی میکند با غذا باشد یا
با دعوا و کتک کاری زن وشوهری!
از قدیم اختلافات زن و شوهری و زبانم لال کتک کاری بوده ولی نه به حدی که
فراگیر باشد و البته همیشه کسی که دستش را روی زنش بلند میکرد حرفها و
نگاههای تند مردم او را سخت پشیمان میکرد، قدیمیها مثلهای خوبی داشتند و
میگفتند مردی که دست روی زنش بلند کند، مرد نیست.
حالا گذشته از اینکه آمارهای عجیب و غریب درباره خشونت علیه زنان نه در
ایران بلکه در کشورهای دیگر هم وجود دارد، پدیده جدیدی به تازگی در حال رخ
دادن است، شوهرآزاری و کتک زدن مرد. یکی از همکارانم وقتی کتک خوردن
مردهمسایهشان رابرایم تعریف میکند، انگار دارد صحنههایی از فیلم کمدی را
جلوی چشمانم اکران میکند. اصلا غیرقابل باوراست که یک مرد چطور از دست زن
کتک میخورد! عجیب است، شاید هم یک شوخی است!پیش خودم تصور میکنم که یک
زن 50-40 کیلویی چطور میتواند یک مرد 90-80 کیلیویی را که از نظر جسمی و
قدرت 2برابر خودش است، مغلوب کند حتماً مثل آن قسمت کارتون تام وجری که موش
کوچک دم گربه را میگرفت و روی هوا میچرخاند و به گوشهای پرت میکرد.
خنده دار است بهخدا.
همکارم میگوید که شبها صدای مشاجرههایشان را میشنود، صدای شکسته شدن
ظرفهای شیشهای و چینی آن هم نه از سوی مرد خانه بلکه از طرف زن شنیده
میشود و صدای سیلی و مشت و لگد وصدای مرد که سعی دارد با صدای آرام که کسی
نشنود به زنش بگوید نزن نزن. بعدش هم به جای اینکه مرد از خانه بیرون بزند
زن جوان با عصبانیت و در حالی که سوییچ ماشین را روی انگشتش فر میدهد از
خانه بیرون میزند و پیش از رفتن فریاد میزند «برمی گردم، خانه نباشی ها».
تفاوت واکنشهای مردانه و زنانه
عجب روزگار غریبی است. این را تا حالا نشنیده بودیم که مرد از دست زن کتک
بخورد، بیشتر شبیه کمدی است تا واقعیت ولی بررسی این سوژه حاکی از آن است
که خشونت علیه مردان در جامعهمان رخ میدهد و نمیشود آن را نادیده گرفت.
ولی چه اتفاقی میافتد که کتک کاری در محیط خانه رخ میدهد، موضوعی است که
باید از زبان روانشناسان و کارشناسان جویا شد.
دکتر مسعود غفاری، روانشناس در این باره به ایران میگوید: «زنان همیشه
دارای ژست و فیگور مظلومنمایی هستند، براحتی ستمدیدگی خود را بزرگ نمایی
کرده و با چاشنی گریه مظلومیت خود را به دیگران نشان میدهند و چون به ظاهر
نیروی جسمانی و در موارد زیادی هم نیروی مالی مردها بیشتر نمایانگر است،
ستم دیدگی یک زن از نگاه همگانی پذیرفتهتر میشود و این ستم دیدگی به او
یک نوع معصومیت و حتی اعتبار میبخشد این در شرایطی است که بیان چنین ستم
دیدگی و آزار برای یک مرد ضد ارزش، شرم آور و گونهای توهین به خود تلقی
میشود. از آن سو معمولاً زنانی که قربانی خشونت همسرانشان میشوند،
کبودشدگی بدن را به عنوان سند نشان داده و هیچگونه احساس منفی از این کار
دریافت نمیکنند.
دکتر غفاری عقیده دارد که خشم، ترس، غم و شادی از هیجانهای طبیعی هر
انسانی است و هر کسی میتواند هم به جا خشمگین باشد و هم از چیزهای منطقی
مانند سرعت بالا، پرخوری، سیگار و مواد مخدر بترسد. هر انسانی در رو در رو
شدن با مسائل غم زا، غمگین شده و در روبهرو شدن با مسائل شادی بخش از خود
خوشحالی و هیجان نشان میدهد ولی در رابطه با مسائل خانوادگی مواردی دیده
میشود که یک رفتار پرخاشگرانه که میتوان آن را مدیریت و هدایت کرد به شکل
خام، کور و غیر منطقی و مشکلآفرین میشود.
او درباره اینکه چرا مردهایی که قربانی خشم همسرانشان میشوند، برای
شکایت از وضعیت به وجود آمده کمتر به پزشکی قانونی مراجعه میکنند، توضیح
میدهد: «چنین اقدامی از سوی یک مرد ننگ محسوب میشود. آنها میگویند که
اگر من از زنم کتک بخورم ترجیح میدهم برادرم نداند اما در مقابل زنان
قربانی خشونتهای خانوادگی ترجیح میدهند، همه خشونت همسرانشان را بدانند.
یک زن براحتی به پزشکی قانونی میرود اما این برای یک مرد افت بشمار
میرود چون ارزیابی بیننده یا شنونده در مورد او خراب میشود.
«هر گاه پایه اندیشه خشم باشد، گفتار به شکل ناسزا، فحاشی، بد گویی و بددهنی و رفتار هم به شکل کتک کاری و زد و خورد بروز میکند.»
آمارها چه میگویند
آمارها حاکی از این هستند که در7ماهه نخست سال 93 از میان 45هزار و 555
تنی که قربانی خشونت شده و به پزشکی قانونی مراجعه کردهاند، هزار و384تن
مرد بوده اند؛ این در حالی است که به گفته یک منبع آگاه در پزشکی قانونی
(که البته نمیخواهد اسمی از وی برده شود) تعداد مردانی که قربانی خشونت
خانگی میشوند، خیلی بیشتر از تعداد رسمی پروندههای مفتوحه است.
این منبع در ادامه میافزاید: «مردان به دلایل بسیاری تحت آسیب جسمی و
روحی از سوی همسران خود قرار میگیرند ولی به خاطر اینکه مرد هستند از
شکایت صرفنظر میکنند البته عدهای هم هستند که به دلیل اینکه میترسند از
سوی مردان یا زنان دوست و آشنا و فامیل مورد تمسخر قرار بگیرند از طرح
شکایت و مراجعه به پزشکی قانونی خودداری میکنند.»
این پزشک متخصص در تشریح یکی از پروندههایش در این زمینه میگوید:
<سال پیش مردی برای معاینه پیش من آمد و ادعا کرد که 10سال است همسرش وی
را تحت آزار جسمی و روحی قرار میدهد، پس از معاینه مشخص شد که وی بارها
با اجسام سخت بدنش مجروح شده است و قطع ارتباط با خانوادهاش او را دچار
ناراحتیهای روحی و روانی کرده است.»
تغییر نقش زنان در پیدایش خشونت
چندی پیش در یکی از صفحات روزنامه، ماجرای پرونده رسیدگی به درخواست طلاق
مردی 70-60ساله نظرم را به خود جلب کرد. پیرمرد میخواست به زندگی
40سالهاش پایان دهد. وی در تشریح درخواست به قاضی گفته بود که در طول
سالها زندگی همسرش وی را به انواع مختلف چه روحی و چه جسمی آزار داده بود.
پیرمرد از توهینها و پرتاب وسایل آشپزخانه به سویش برای قاضی پروندهاش
تعریف کرده بود. نمیدانستم به حال پیر مرد توی روزنامه بخندم یا گریه کنم.
البته در ادامه این گزارش، همسر پیرمرد در دفاع جانانه از خودش گفته بود
که 30 سال در یکی از ادارت دولتی کار کرده و حاصل دستمزدهای 30 سالهاش را
به زندگی تزریق کرده و حق خود میدانسته که برای زندگی و همسرش تصمیمگیری
کند.
دکتر سمیرا یزدانی روانشناس و استاد دانشگاه تهران معتقد است، خشونت زنان
درجامعه در حال تغییر است. از منظر این روانشناس هر اندازه جامعه از روند
سنتی فاصله بگیرد ، نقشها نیز تغییر میکند. به عبارت دیگر، استقلال مالی
در زنان به آنها هویت جدیدی میدهد. در چنین شرایطی، ترسهای خاصی که از
آینده وجود داشته، ممکن است کم شود.
فرار از زنانگی مسأله دیگری است که دکتر یزدانی به آن اشاره میکند و
میگوید: «همیشه خشونت علیه زنان وجود داشته و نمود خشونت مردانه به شکل
پرخاشگری مستقیم بروز میکند اما خشونت زنانه خشونت رابطه است. مثلاً زنان
با غیبت کردن و به هم زدن رابطه دیگران، خشمشان را نشان میدهند اما امروز
با تغییر الگوهای جامعه شاهد تغییر در نقش زنانه هستیم در واقع الگوهای
سنتی زنانه جای خود را به الگوهای متفاوت میدهد، زنها نقشهای مردانه را
بر عهده میگیرند و حتی گاهی اوقات این نقشها به خاطر نقش زنانه تقویت
میشود که البته جامعه هم این نقشها را تحسین میکند به عنوان مثال از این
منظر زن نمونه زنی است که کار مردانه انجام میدهد حال آنکه این رفتارها
در روان زن تأثیر میگذارد چنانچه نوع پرخاشگری زنان شکل مردانه و حالت
مستقیم به خود میگیرد.»
به گفته دکتر یزدانی ، نوع ابراز خشونت زنان نسبت به گذشته فرق کرده و
آنها در ناخودآگاهشان از نوعی مکانیسم جبران استفاده میکنند. این نوع
پرخاشگری که از سوی زنان حالت مستقیم پیدا کرده ، روند تغییر در جامعه را
نشان میدهد با این حال آمار مراجعه مردانی که قربانی خشونتهای جسمی و
روانی همسرانشان میشوند به مراتب کمتر از زنان است که یک دلیل عمده آن
هویت مردانه و ترس از قضاوتها است.
افزایش خشونت علیه مردان در کشورهای دیگر
باید اشارهای به وضعیت مردان در کشورهای دیگر کنیم، طبق آمارهای
سازمانهای مردم نهاد در کشورهای دیگر در کشور انگلستان 40درصد از قربانیان
خشونتهای خانوادگی مردان هستند و در کشور فرانسه هم تعداد قربانیان مرد
110هزارتن در سال است. به طور مثال در یکی از مناطق کشورهای همسایه که
مردسالاری مشهود است خشونت علیه مردان رشد فزایندهای داشته تا حدی که از
سال 2008تعداد شکایتهای مردان از 32مورد به تعداد163درسال2013رسیده است.
جالب است مردان این کشور در شکایت هایشان مصادره شدن دستمزدشان یا راه
ندادنشان به خانه و جلوگیری از دیدار با فرزندانشان را از سوی زنان خود
عنوان کردهاند و این در حالی است که برخی از دادگاههای این منطقه از
پذیرفتن شکایت مردان از زنان جلوگیری میکنند و اجازه این کار را به آنان
نمیدهند.
با توجه به تغییر نقش زنان در جامعه اینطور به نظر میرسد که نقش
روانشناسان برای پیشگیری و جلوگیری از خشونتهای خانگی پررنگتر از گذشته
شده است و باید تدابیری اندیشید که کانون خانواده بدون هیچ درگیری و اختلاف
و خشونتی به یک محیط امن برای زن و شوهر و فرزندانشان تبدیل شود
همه ی حرفاتون درست،ولی هیچ میدونین خیلی از خانومها هم هستن که به خاطر شرایط جامعه نمیرن پزشکی قانونی.
اگه از گزارشات حرف زدین من حتی با پزشک دایره قضایی هم در ارتباطم.از آمار و ارقامم خبر دارم.میدونم خشونت علیه مردان هم وجود داره تو ایران ولی درصدش 1 از 100 ،نسبت به خشونتی که واسه خانومها وجود داره.تازه این فقط خشونت خانگیه.خانومها کلی از خشونتهایی که میبینن و تو خیابون متحملش میشن و اگه بخوان پیگیری کنن درصد خیلی کمشون به نتیجه میرسه چون جامعه ی ما مردسالاره و همیشه حق زنان پایمال شده.
از کتک زدن حرف زدین.مردی و میشناسم که طوری خانومشم کتک میزد که از درون استخونش درد میکرد ولی در ظاهر بدنش کبود نمیشد چون جناب شوهر استاد کاراته بودن و میدونستن ضربه رو چجوری وارد کنند که تو پزشکی قانونی جاش نمونه.بگذریم که این خانوم بعد از کلی دوندگی و گذشتن از حقوق قانونیش تونست طلاق بگیره و ازون زندگی نجات پیدا کنه.تازه این فقط یه نمونشه.تعداد زیادی کودک هر روزه مورد شکنجه ی پدرانشون تو خونه قرار میگیرن که تعداد کمیشون توسط مراجع قضایی و یا سازمان حمایت از حقوق کودکان ایران مورد حمایت قرار میگیرن که معمولا هم وقتی این اتفاق میوفته که اون کودک یا چشمش و از دست داده یا یه عضو بدنش فلج شده.
کاش قبل از نگارش این متن یکم منصفانه تر نسبت به حقوق زنان و کودکان تو جامعه ی ایران نگاه میکردین و یک طرفه حق رو به مردها نمیدادین.گرچه چون شما خودتون یه مردین احتمالا این درخواست زیادیه که بخواین حق مدنی خانومها به عنوان یک انسان و کامل بپذیرین
خانم آویشن عزیز
بحثی که شما مطرح میکنید تمام و کمال مورد قبول بنده اس.
به هیچ وجه در مورد آزار و اذیت زنان و کودکان موردی رو نفی نمیکنم.
با اینکه خودمم بعضی موارد مسبب این آزار و اذیت ها بودم ولی کماکان دلم از شنیدن این خبرها به درد میاد و از دست کارهای خودم عذاب وجدان دارم.
تمام بحث من اینه که متاسفانه کم کم داره پای بعضی خانمها هم به موضوع آزار و اذیت باز میشه. در واقع میخوام بگم به جای اینکه در مورد رفع اون مشکل کاری بکنیم متاسفانه مشکل دیگه ای به مشکلات اضافه شده.
در واقع میخوام بگم که کم کم همه داریم وارد این معضل میشیم.
صحبت از جنسیت نیست آویشن عزیز. صحبت از کرامت و حقوق انسانیه که متاسفانه در حال از بین رفتنه.