تو خود حدیث مفصل بخوان از این لیوان

هر روز صبح توو اداره ، روز کاری مون رو با خوردن صبحانه شروع می کنیم.

تقریبن هر کسی واسه خودش لیوانی داره.

هر روز صبح هر کسی لیوان خودشو پر میکنه و می شینه پشت میز و مشغول میشه.

یکی از بچه ها یه لیوان نانو داره. از همونا که موقع داغ بودن محتویات داخلش ، رنگش سفید میشه و وقتی محتویات داخلش سرد شد ، رنگش سیاه میشه.

روو این لیوان ، تبلیغات موبایل سامسونگ حک شده.

عکس یه موبایله که بالای سرش یه ابر "کال اوت" گذاشته شده و توش نوشته که :


بیا با هم گپ بزنیم


وقتی لیوان داغه ، میشه این جمله رو دید ولی وقتی سرد میشه ، دیگه نمی تونی ببینیش.


امروز صبح داشتم فکر می کردم که روابط ما آدما هم مثل همین لیوانه.

یعنی وقتی زنده ای و نیاز به یار و همدم داری ، باید دوستات پیشت باشن.

وقتی نیستی یا دیگه توان ارتباط برقرار کردن نداری ، اینکه تازه یادت بیفتن و بیان پیشت ،

دیگه به درد نمی خوره.


پ.ن : البته مخاطب اول این حرفا خودمم. یکی باید این حرفا رو به من بگه.


نظرات 17 + ارسال نظر
مریم سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:54 ب.ظ http://mazhomoozh.blogfa.com

مُردم از مرام این مَردم پست
این طایفه زنده کش مرده پرست

تا هست به ذلت بکشندش ز جفا
تا مرد به عزت ببرندش سر دست

تیراژه سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

سلام...چه همتون این روزا رفتین سراغ غم و نوستالوژی های حسرتناک؟وب مینی کیا حالمو گرفت..جالا هم که پست تو...
ولی ..راست میگی آلن....اصلا بحث زنده بودن هم نیست...ممکنه که یه نفر یه روزی به حضورت احتیاج داشته و خودت رو دریغ کرده باشی ازش...و حالا دیگه براش مهم نیست بود و نبودت...آلن...گرفت دلم بدجور...دارم لیوانای سیا شده ی خودم و بقیه رو میشمرم...که ببینم میشه کاری کرد ...یا اینکه خیلی دیر شده...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد